- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
آقا چه شد كه حج شما نیمه كاره ماند شبهای شهر مكه چرا بیستاره ماند بـار سـفـر مـبـنـد، دلـم شـور مـیزنـد گـویا قیامت است، مَلك صور میزند من خواب دیدهام، سرتان را به نی زدند گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِی زدند دیـدم نـسیـم شانـه به گـیـسوت میزند مَرهم به زخـم گـوشۀ ابـروت میزند دیـدم تو را به نـیـزه شه مِی گـسارهـا هـو میكشند دور و برت نی سوارها آقای من، شـما كه مـسیـح عـشیـرهای در كـوفه متهـم به گـناهـی كـبـیـرهای یـعـقـوب چـشـم آیـنـههـا پـیـر میشود این شهر بیحضور تو دلگیر میشود دارد ز دیــده قـافـلـهات دور میشـود كم كم بساط روضۀ ما جـور میشود با اینكه مست ذكـر خوش یـارب توأم امـا هــنـوز مـضـطـرب زیـنـب تـوأم اینجا بمان كه حرمت كعبه تویی حسین آقا مرو، كه عـزّت كعـبه تویی حسین دیـدم كه حـاجـیـان مـنـا لـنگ میزنـد شیطان پرست ها به خدا سنگ میزند حالا كه میروی سفری پر خطر حسین پس لااقل سه سالۀ خود را مبر حسین پـاشیدم آب پـشت سـر محـمـل ربـاب با ظرف اشك دیدۀ خونین جگر حسین فـكـری به حـالِ روز مبـادای ایل كن چـندین قـواره چادر دیگر بخر حسین این ساربان به درد مسیرت نمیخورد یك سـاربـان اهل نـظـر را ببـر حسین با بردنش نمك به جگر میخورد حسین شیرخوارۀ تو زود نظر میخورد حسین
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حاجـیـان حـج خـون، دست الهی یارتان حیف! آخر مکه شد محروم از دیدارتان سعیتان از مکه تا صحرای خونین بلا طوفتان در خون تپیدن حجتان ایثارتان حجتان مقبول بادا سعیتان مشکـور باد وعــدۀ دیــدارتـان بـا خــالــق دادارتـان حـلّۀ احـرامتان خـون گـلـوتـان میشود خونتان تا صبح محشر آبروتان میشود در مسیر حجِ خون چون یاد پیغمبر کنید اشک ریـزید و تماشای عـلیاکـبر کـنید آبــرو داریـــد امــا بــاز کــســب آبــرو در حضور یار از خون علیاصغر کنید حاجیان خود در منا سر میتراشند و شما موی خود رنگین زخون سازید و ترک سر کنید پای بفشارید ای اصحاب و انصار حسین بوسـه برداریـد از دست عـلمدار حسین ای همای بخت، حسرت برده بر اقبالتان خوش برون رفتید از مکه خوشا بر حالتان زخم شمشیر است فردا مرحم زخم شما مـقـتـل خـون است تنها کعـبـۀ آمـالتـان اشک خـتم الانـبـیـا سازد شما را بـدرقه فـاطـمـه در کـربـلا آیـد به استـقـبـالتان خـاک گـردد خـلعـت انـدام عـریـان شما بحر نـوشد آب از لبهای عـطشان شما از حسین امشب سفر کردید با هم تا حسین هر نفس در قلبتان گردیده ذکر یاحسین تا به خون خویشتن گیرید در این حج وضو راه بسپارید ای چابکسواران با حسین در مسیر کعبۀ خون ذکرتان باشد همین واحـسیـنـا واحـسیـنا واحـسینـا واحـسین روز را از دود آه خویش همچون شب کنید لحظهلحظه گریـه بـر تنهایی زینب کنید ای زمین کربلا! بر آل عصمت یار باش میهمان، رو از حجاز آورده مهماندار باش بر عزیز فاطمه آغوش جان را بـاز کن مهربان با خـانـدان احـمـد مـخـتـار باش خارهایت را ز پای لالهها بیـرون بکش عصر عاشورا بر آن غم دیده گان غمخوار باش بـر تـن بـیتــاب اولاد پـیــمـبــر تـاب ده از سرشک چشم «میثم» تشنگان را آب ده
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
حج از حجـاز عـازم دشت بلا شده حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده این حاجیان سلالۀ زهـرای اطهرند یک کاروان نـور، سفـیـر خـدا شده ایـنـهـا فـدائـیــان تــولّای حـیـدرنـد ذبـح عـظـیـم، راهی دشت منـا شده پنهان کـنید از عـرفـه خیمه گـاه را این خـیمه گـاه بازدِهش نـیـنـوا شده نور خدا به ظلمت شب بار بسته است یعنی که وقت هدیۀ خـون خـدا شده ای مَحرمان رکاب بگیرید عمّـه را زیـنـب پـیـمـبــر سـفـر کربـلا شـده رؤیت شده ستـارۀ دنباله دار عـشق از آسمان به سوی زمین راه وا شده اطفالِ خـردسالِ زبان بسته را ببین حالا زبـانـشان به عـمو آب وا شده
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه و حرکت بسوی کربلا
کـعـبـه محـروم شد ز دیـدارت یـابـن زهـرا خــدا نـگـهـدارت کـربـلا مـیروی و یـا کـوفـه؟ یا به شام اوفـتد سر و کـارت؟ چه شود ای امام جـود و کـرم یک نگـاه دگـر کـنـی به حـرم ای ز جـام بـلا شـده سـرمست دست ودل شسته ازهر آنچه که هست چه شتابان روی به دیدنِ دوست جای گل سر گرفتهای سر دست از حـریـمت بـرون شدی مولا عـازم حـج خــون شـدی مـولا هـشـتِ ذیـحـجّـه مـردم عــالـم هـمـه رو آورنـد ســوی حــرم تـو دل شب ز بـیـت امـن خـدا سر به صحرا نهی قدم به قـدم کعـبه تا صبح ناله سر میکرد پـســر فـاطـمـه مــرو بـرگـرد کعبه با سوز و اشک و ناله و آه بر نمیدارد از تـو چـشم نگـاه سفر تیر و نیزه و عطش است طفل شش ماهه را مبـر همراه از سـفـیـدی حنجـرش پیداست این پسر ذبـح سیـدالـشهـداست نـظـری کـن به غـنـچـۀ یاست ثــمــر ســرخ بـاغ احـسـاسـت اصغـرت را بـگــیـر از مـادر بـسـپـارش بـه دسـت عـبـاست چون صدایت زنـد جـوابش ده از سـرشـک دو دیـده آبـش ده نالـهای بـر لـب سـلالۀ تـوست کـه شبـیـه صـدای نالـۀ توست ساربـان را بگـو کـه تنـد مرو آخر این کودک سه سالۀ توست قــدری آرام ای هُـدیخـوانان! کـمی آهـستـه ای شـتـربـانـان! ناقـههـا ذکر یـا حـسین بـه لب کـوههـا نـالـه مـیزنـنـد امشب نخلها خـم شدند و میگـویـنـد الـسـلام عــلـیـک یــا زیــنــب غم مخور ای فدای چشم ترت! هـیجـده محـرمـنـد دور سـرت کاش خورشید واژگـون میشد از تن کعـبه جان برون میشد کــاش از اشـک دیـدۀ حـجّـاج آب زمـزم تـمـام خـون مـیشد کـعـبـه سـاکـت مـبـاش واویـلا گــریـه کـن بـهـر لالــۀ لــیــلا ای سکینـه دگر چه غم داری؟ اشک از دیدگان مکـن جـاری که محوّل شده است بر عـباس مشـک سـقـایــی و عـلـمـداری بر سماعـش دو دست بـالا کن هر چه دانـی دعـا به سـقـا کن نالــه دیگــر بـهسـر نمـیگردد این شبِ غـم، سحـر نمیگردد این مسافر که دل به همره اوست مـیرود، لـیـک بـرنمـیگـردد عـالمـی گـشتـه محـو اجـلالش چـشم «میثم» بوَد به دنبـالـش
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
پهلوی توست گوهـر انگـشتر عـلی یار هـمه عـلی و تویی یـاور عـلـی لبخند تو بشارت دلهای خسته است ای شـادمـانـی دل غـم پـرور عـلـی در آینه خداست و غیر از خدای نیست چـشـمـان توست آیـنـۀ دیگـر عـلـی چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست میچکد از کوثر علی در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نـسیم عطـر گـل پرپـر عـلی
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
عشق عـلی نـماز علی کـوثـر عـلی آمـد نـشـسـت اُمّ ابـیـهـا بــرِ عــلــی کُفـواً أحد بخوان و بگو همسر علی پهلوی توست گوهـر انگـشتر عـلی یار هـمه عـلی و تویی یـاور عـلـی گیرم که دست های یدُالله بسته است گیرم غرور فاتح خیبر شکسته است گیرم که ذوالفقار به ماتم نشسته است لبخند تو بشارت دلهای خسته است ای شـادمـانـی دل غـم پـرور عـلـی ای چشم بسته بر همه دنیا و هست و نیست پلکی بزن که چشم خداوند خون گریست این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست در آینه خداست و غیر از خدای نیست چـشـمـان توست آیـنـۀ دیگـر عـلـی از إنّـمـا یُـریـد صـدای کـرم رسـیـد افلاک را ز قـصۀ لـولاک دم رسید آیات شاد سورۀ رحمان به غم رسید در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید دریـا تـرت علی و تو دریـا تر عـلی ساقی کنار باده و باده به ساغر است ساغـر در انتظار قـدوم پیمبر است پیغمبری که عاشق لبخند دختر است چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست میچکد از کوثر علی آیا بهـار سوخـتـهام را مـزار نیست در سینههای غم زدۀ بیقرار نیست در قلب های خستۀ چشم انتظار نیست در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نـسیم عطـر گـل پرپر عـلی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مـن از تـبـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد دل بـی قـرار بـاقــرم مـردم بـدانـیـد مست و خـمـار باقـرم مـردم بدانـید امــروز یــار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد فــردا كــنـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد دست از غـم او تا قـیامت بر نـدارم ای كهكشان ها آسمان ها در مدارت عـرش خدای لم یزل هم بـیـقرارت خـتم رُسُل كرده سلامش را نثـارت بیچـاره تر از من نداری در كنارت دارم درون سیـنـه ام شـوق زیـارت كی میشود سر بر مـزار تو گذارم ای ابـتـدای روضـه ها از خـانـۀ تو ای هـیـأت عـشـاق در كـاشـانـۀ تـو قـلـب تــمـام قــدسـیـان دیــوانـۀ تـو بـار تـمـام صحـنـه ها بـر شـانـۀ تو شـد این دلـم آبــاد از خـمـخـانـۀ تـو من حاجتی جز مردن از عشقت ندارم شـكـر خـدا امشب پـریشان تو هستم مانـند زهـرا دیـده گـریـان تو هستم دلـدادۀ آن بیـت الأحـزان تو هـسـتـم تـقـدیـر بوده اینكه حـیران تو هستم دلسوخته، از داغ سوزان تو هـسـتـم پس كی غم تو میكشد بر روی دارم امشب تـفـأل میزنم بر چـشمهـایت مثل مزارت مانده خلوت روضههایت شکر خدا من روضه میگیرم برایت جـانم شود ای کاش آقـا جان فـدایت آتش زده زهر جفا بر دست و پایت ای كاش پای غصه هایت جان سپارم ای سـوز آه سیـنـۀ تو آسمـان سـوز بر ما عطا فرما كمی ای مهربان سوز قبر غریبت روضه ای داغ و نهان سوز ای خاطرت آزرده از یك ظهر جانسوز بر چشمهایت چند عكس خانمانسوز امشب بـیـاد خـاطـراتـت لالـه زارم قـوم پـیـمـبـر را همه گـمـراه دیـدی آنچه نـدیـده هیـچ چـشمی، آه دیـدی در بـیــن آتـش ذكــر یــا الله دیــدی چـنـدین سـتـاره در مـدار ماه دیدی یك یـوسف بی سر میان چـاه دیـدی میگفتی از این غم هماره بیقـرارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
هر جـا کـلاس درس شما برگـزار شد با شور و شوق روح الامین رهسپار شد هر حرف غیر حرف شما فانی است، شُکر حرف شماست بین کـتب مانـدگـار شد یا باقـرالـعـلـوم، فـقـط با کـلام تـوست افـکـار پـوچ مرجـئه* بی اعـتـبـار شد ای قـیـمـتی ترین گـهـر دین بگو چـرا سهمت مزار خاکی از این روزگار شد؟ آن زین زهر خورده چهها کرده با شما آثـار مــرگ در بـدنـت آشــکــار شــد آقـا شـنـیـده ایم که از دست زهـر زود جـسمـت ورم کـرده دلـت داغـدار شد جسمت ورم که کرد؛ دلت رفت کربلا آن خاطـرات له شده رویت هـوار شد بر تن سـری نبود ولی جـدتـان حسین ده اسب تازه نعل به سمتش قـطار شد از دستـبـاف فـاطـمـه بر پیکـر حسین پـودی نماند و پیـرهـنـش تـار تـار شد تقصیر شمر بود که سر روی نیزه رفت زینب به روی ناقـۀ عـریان سـوار شد
: امتیاز
|
زبانحال امام محمد باقر علیه السلام قبل از شهادت
در دو روز زندگی غربت فراوان دیدهام بـارها از پیکـر خود، رفـتن جـان دیدهام از غروب روز عاشورای سال شصت ویک بر دل زهـرایـیام زخـمی نمایان دیدهام حج نیـمه کارهام کامل شد و در کـربـلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیدهام در مـنـا آب گـوارا دست زائـرها دهـیـد حاجیام را در ته گودال عطشان دیدهام زین اسبم را چرا آلوده بر سَم می کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیدهام شرمساری غیـور خیمه را حس کردهام بر روی مشک عمویم جای دندان دیدهام خنده های حرمله خیلی دل ما را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیدهام کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خوردهام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیدهام آن قدر در بین صحرا بر زمین افتادهام آن قدر در پای خود خار مغیلان دیدهام چـشم من بر آیۀ شـقّ القـمر افـتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیدهام خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خـیـزران را بر لب قـاری قـرآن دیدهام یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عـمّهام را بیـن نامحـرم پـریـشان دیدهام با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ عـمۀ هم بازیام را کـنـج ویـران دیدهام
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج) در شهادت امام باقر علیه السلام
شبی میـان همین روضـهها قبولم کن بـه حُـرمـت غـم آل عـبـا قـبـولـم کـن درون سینۀ من حُبّ مرتضی جاریست به حق فـاطـمه و مـرتضی قـبولم کن برای اینکه به وصل تو دلـربـا برسم گـذاشتـم همه را زیـر پـا، قـبـولـم کن ز لطف بـی حـدت آقا که کـم نـمی آید بیا کـرم کن و این دفـعـه را قبولم کن گـنـاه کـرده ام آقـا، ببـخـش، شـرمنـده قـبـول، مـن بـدم امّـا شـمـا قـبـولم کن سـلام مـنـتـقـم کـشـتـههـای دشت منـا به غـربـت شهـدای مـنـا، قـبـولـم کـن به حق آن شهدایی که تشنه جان دادند شبـیـه تـشـنـه لب کـربـلا، قـبـولم کن به نالههای جگـر سـوز حضرت باقر به روضه خـوان غـم نیـنـوا قبولم کن به لحظههای پُر از ماجرای کوفه و شام به رأس رفته روی نـیـزهها قبولم کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
منم که عالم هستی گدای کوی من است منم که کعبه دمادم به طوف روی من است منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است مـنـم که زادۀ پــورِ حـسـیـنِ زهــرایــم مـنـم کـه بـر هـمـۀ عـالـمـیـن مــولایـم منی که کل وجودم پر از خدا شده است به کودکی دل من با غم آشنا شده است دلم پُر از غـم جانسوز کربلا شده است به پیش دیده من سر به نیزه ها شده است چگونه شرح دهم من غمی که بر ما رفت فقط همین، سر اکـبـر میان سـرها رفت چگونه شرح دهـم حـال زار قـافـلـه را چگونه شرح دهم های و هوی و هلهله را چگونه شرح دهم خـنده های حرمله را چگونه شرح دهـم رد پـای سـلـسـله را چگونه شرح دهم روی نـیـزه قـرآن را چگونه شرح دهم خـیـزران و دندان را منم که نو گـل پرپر به چشم خود دیـدم منم که حنجر و خنجر به چشم خود دیدم منم که پیکر بی سر به چشم خود دیدم منم که غارت معجر به چشم خود دیدم چه گویم از غـم خلخـال و جامـۀ پـاره چه گـویـم از غـم جـانـسوز طفل آواره
: امتیاز
|
ذکر نوحۀ شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای حجـت الله بـر زمیـن بـر مــا امـام پــنـجـمـیـن شهادت تـو، سـوز بـکـای مـا شـد شـور طـنـین، یا لـیـتـنـای مـا شـد
: امتیاز
|
زمینه شور سینه زنی شهادت امام باقر علیه السلام
ســلام کـلّ افــلاک به محضر تو مـولا مـحـبـت تـو بــاشـد تـمـام هـــسـتـی مـا تـو بـاقـرالعـلـومـی منـم گــدای کـویـت بُوَد همیـشه هر جـا روی دلم به سـویت مـولا امامِ باقر؛ مـولا امامِ باقر (۲) ********************** سیـنـه زنان داغـت همیشه بی قـرارنـد به قلب عـاشقِ خود شـور مدیـنـه دارند دلــم بـگــیــرد آقــا دم همه دم سُراغت فــــدای آن مــــزارِ خاکی و بیچراغت مـولا امامِ باقر؛ مـولا امامِ باقر (۲) ********************** عــنـایــتـی کـن آقـا دلـم شـود خــدایـی شـوم شبـیهِ خـوبان شـهـیـد کــربـلایـی گـریـه کـنـم به یـادِ لالـۀ گـشـتـه پـرپـر سـیــنـه زنــم زداغِ تنی که گشته بیسر حسین عزیز زهـرا؛ حسین عزیز زهـرا(۲)
: امتیاز
|
ذکر نوحۀ شهادت امام محمد باقر علیه السلام
الا ای کـه نــور خــدایـی ز رخسار تو گشته ظاهر عـقـایـد و انـدیــشـه زنـده شـد از مکـتـب قـالَ باقـر جواب کـرامات و خـوبی بگو از چه شد زهر کینه توجان دادی و درعزایت شـده کــربــلایـی مـدیـنـه الا ای دو عـالـم حـزیـنِ عـزایت غـریـبِ مـدیـنـه بـمـیـرم بـرایـت باقرِ آل عبا؛ یابن الزهرا؛ یابن الزهرا (۴) *************************** فـدای مــرام و خـصـالـت وُجــودِ هـمـه عـاشـقـانـت دعـا کرده ای بر کسی که به تو کرده ظلم و اهـانت ببین دل پریشان ومضطر ز مرثـیـهات مـرد و زنها عـزای تو چون آتشی شد به جـان و دل سینه زن ها مـلائـک به پـایِ غمت غصه دارند وبا روضههایت هـمه بی قـرارند باقرِ آل عبا؛ یابن الزهرا؛ یابن الزهرا (۴) *************************** الا ای که بـا نـوحـه و دم رسیـده به گـردون نوایت بـیـا و بـگـو بـر محـبـیـن ز داغِ دل نـــیـــنـــوایــت بـگـو از سرِ رفـته بر نی بـگـو از دل پُــر بـهـانــه بگو از رخ خورده سیـلی بــگــو از غــمِ تــازیــانـه بگو ایکه جانت شد از غصه بر لب چه آمـد چـه آمـد سرِ عـمـهّ زینب باقرِ آل عبا؛ یابن الزهرا؛ یابن الزهرا (۴)
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
مـا در بهشت مـرغ غـزلخوان باقـریم در گـوشهای ز صحـن شبستان باقریم بـوسـه زنـان پــای غــلامـان بـاقـریـم بیـچـارهایـم و دست به دامـان باقـریـم آنقدر لطف و جود و کرم کرده است که هـمـواره زیـر بـارش بـاران بـاقـریـم از داغ قـبـر خـاکـی او لطـمه میزنیم بر سیـنـه و به سر زده گـریان باقریم یکـتـا امام اهـل نظـر یک نظـر فـقـط آقـا نمیکنی تو ضرر یک نظر فـقط گرد و غـبار قـبر شما بهتر از بهشت یک نخ ز شال آل عبا بهتر از بهشت من که ز تو بهـشت بریـنی نـخـواستم از من لب و ز تو کف پا بهتر از بهشت جنت برای اهل نظر.... یک نگاه کن رحمی کنی به حال گدا بهتر از بهشت شمعـی کـنـار پنجـرههای بقـیـع نیست گـریه کـنـار پنجـرهها بهتـر از بهشت در خواب هم برای تو گـنـبد نساخـتیم اصلا چـرا برای تو مـرقـد نـساخـتـیم از این به بعد روضۀ ما میشود شروع با خـاطـرات کـربـبـلا میشود شروع با اشک و سوز و آه و نوا میشود شروع دارد عـزای اهـل ولا میشـود شروع چون گریههای آل عبا میشود شروع خونریزی از دو چشم شما میشود شروع این مـاجـرا بگو ز کجا آب میخـورد قـصه ز ظلم آن خـلـفا میشود شروع جسمی میـان آن در و دیوار مانده بود ردی به سینه از نوک مسمار مانده بود با پنـج سال سن سرِ بر نـیـزه دیـدهای در زیـر نـیـزهها تن در خـون تپیدهای مثـل رقـیه مثل سکـیـنـه به شهـر شام تو مـزههای ضرب لگـد را چـشیدهای پـای بـرهـنـه بـا تن زخـمـی دویـدهای از روی خـارهـای بـیـابـان پــریـدهای رقاصه ها به دور شما تاب خوردهاند دشنام و فحش و زخم زبان ها شنیدهای روضه تمام و این دلمان غرق در غم است این اولین گـریـز به مـاه مـحـرم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای انس وجان محصّل دانشسرای تو وی نُـه سـپـهـر گـوشـۀ دارالـولای تو جـابر شـفـا گـرفت ز دست خـداییات جبریل فیض میبرد از خـاک پای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
دستِ دعــا بـلـنـد، مـفـاتـیـحْ پـیـشِ رو اشکت چو دانه دانـۀ تـسبـیح پیش رو در تو پرندهایست نشسته به خونِ خویش با خاطرات زنـده به تصریح پیش رو گاهی صدای گریه به هم میزند تو را اشکِ تو روشنـای مصابـیح پـیش رو قـرآن گشودهای سرِ درس اصول دین تصویـرهای زنـده به تـلویح پیـش رو بر روی نیزهها "جُمِعَ الشمسُ والقمَر" دنـیـایی از اشـاره و تـلمـیـح پیش رو نم نم که میرسی لـب گـودال قـتـلگاه قـرآنِ پـاره پـاره به تـشـریح پیش رو تـو راوی و مـفــسّـر قــرآن نـاطــقـی گـنـجـیـنـۀ مـعـارف و بحـر حـقـایـقـی مــیــراث دار آیــنـههـا در مــدیـنـهای تو خطبه خوانِ خون خـدا در مدینهای شهری پر از شکسته دلیهای نخل و چاه ایـن پـایـتـخـتِ آهِ امــیــران بـیسـپــاه شـهـرِ مـزار مـخـفـی آیـیـنـه در غـبار این بارگـاه اعـظـمِ غـمهای ریشه دار شـهـر شـکـسـتـنِ دل نـامــوس بـاغها آوردگــاهِ خــوانــدن جــمــع کـلاغهـا این شهر، جای خنجر کاری ست در دلش از لالهها چه باغ و بهاری ست در دلش تو غـایـت مکـاشـفـههـای حـمـیـدهای! ابـر کـرامـتـی که به بـاران رسیـدهای معیار اعـتدالی و حُسنت زبانزد است صورت و سیرتت همه عین محمد است! دریـای دانـشی! پـسرِ سجـدههای نـاب فــرزنــد زادۀ دو جــمـالِ پُـر آفـتــاب خونِ حسین در رگ تو، شهد عاشقیست آیینه خـانههای دلت، مهد عـاشـقیست در مذهب نگـاه تو قـرآن مجـسّم است اعجازِ خلقتی تو و فیضت دمامدم است! حُـسن خـتـام خـاطره دارانِ سـوگـوار مـعـصـوم هـفـتـمـیـن گـلِ آلالـۀ بـهـار تو سینـهات حسیـنـیـۀ داغ کـربـلاست دلتنگیات بزرگتر از این قصیدههاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای دوّمین محـمّـد و ای پنجـمیـن امام از خلق و از خدای تعالی تو را سلام چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور روح روان احـمـد و فـرزند چار امام وصف تو را نگفته خدا جز به افـتخار نام تو را نـبرده نـبـی جـز به احـتـرام هم ساکنان عـرض به پـایت نهاده رخ هم طایران سدره به دستت همیشه رام حکـم خـدا به هـمّت تو گـشتـه پـایـدار دین نبی به دانـش تو مـانـده مـسـتـدام با آنهمه جـلال و مـقـامی که داشـتی دیدی ستم ز خصم ستمگر علیالدوام گه دیـد چـشم پـاک تو بـیـداد از یـزید گـاهی شنـید گـوش تو دشنام از هشام گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن سوزند از برای تو هر روز خاص و عام گاهی به دشت کربو بلا بودهای اسیر گاهی به کوفه بر تو شده ظلم، گه به شام خواندند سوی بزم یزیدت، بدان جلال بردنـد در خـرابـۀ شـامت بـدان مـقـام گر کـف زدنـد اهـل ستم پیش رویـتان گـر سنگ ریخـتند به سرهایتان ز بام راحت شدی ز جور و جفای هشام دون آندم که گشت عـمر شـریف شما تمام داریم حـاجـتی که ز لطف و عـنایـتی بر قـبر بیچـراغ تو گـوییم یک سلام «میثم» هماره وصف شما خـاندان کند ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای دیـن من کـلام تو یا باقـرالعـلوم ای بیکـران مقـام تو یا باقـرالعـلوم احمد که جانِ ما همه قربان مکتبش داد همچونان سلامِ تو یا باقـرالعلوم صد چون مسیح و صد چو خلیل ای امام عشق پـاشَـد به احـتـرام تو یا باقـرالعـلوم ما شیعه گشتهایم وغلامان بر درت از لـطـف مـستـدام تو یا باقـرالعلوم بالله که بوده حـرف تمامیِّ دشمـنان شـرمنـده از مـرام تو یا باقرالعـلوم در این زمان که دل نشود بیتِ عاشقان افـتـاده دل بـه دام تو یا باقـرالعـلوم با دست با کرامتت ای نجلِ مصطفی قـلبـم شده ست رام تو یا باقرالعلوم در شامِ پر کشیدنت ای مرد با وقار دل پَر کـشد ز بـام تو یا باقـرالعلوم در بین روضهها چه بگویم؛امان ز شام نـالان شدم ز شـام تو یا باقـرالعلوم از شمر بیحیا و ز خولی وحرمله بهـتر بود هـشام تو…یا باقـرالعـلوم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
سـلام ای شمع جـمع آفـریـنش سلام ای نـور چشم اهل بینش سـلام ای نـقـطۀ پـرگـار دانش سلام ای ابر گـوهـر بار دانش سلام ای پنجـمین مرآت احـمد ســلام ای بــاقــر آل مـحــمّــد تو خورشیدی و کلّ علم نورت تـمـام آفـرینـش در حـضورت خـردمنـدان عـالـم پـای بـنـدت دل اهـل طریـقـت در کـمنـدت تمام معرفت از مکتب تواست تمام علم جاری از لب تواست جـمـال اقــدس جـان آفـریـنــی چـراغ چـشـم زین الـعـابـدینی سـعــادت آیـتـی از خــنـدۀ تـو ولایـت تـا قــیـامـت بـنــدۀ تـو جنان کـوی فـقـیـر مستـمـنـدت جـهـان آفــریـنـش پـای بـنـدت بهشت و حور بییادت فراموش چراغ علم بی نور تو خاموش بهار روح بی فـیض تو پایـیز هوای خُلد بیمهرت غم انگیز ســلام روح بـر روح پـیـامـت درود نــور بـر نــور کـلامـت تو بر شور آفرینان شور دادی تو بر چشمان جابر نور دادی تو باب اللّهی و حـقّ الیـقـیـنی تو نور نور و جان جـان دینی عبادت سجده بر خاک تو برده ولایت آب از جوی تو خورده تـوکـلّ خــاک ایـوان رفـیـعـت تـوسّـل نـقـش دیــوار بـقـیعـت ز حُسن خُلقت ای دریای غیرت نه تنها دوست، دشمن هم به حیرت امـام پـنـجـم و معصوم هـفـتـم محمّد را تو فرزند از اب و امّ مـه دو فـاطـمـه از پنـج اخـتـر دُر شش بحر و بحر هفت گوهر ادب یک شاخه گل از بوستانت رجـب نهـر بهـشت دوستـانـت به خلق و خُلق و خو کلّ صفایی همان خُـلـق عـظیم مصطفایی تـو را مـرآت احـمـد آفـریـدنـد مــحـمّـد را مـحـمّـد آفـریــدنـد گهی جّن و ملایک پای بستت گهی بیل کـشاورزی به دستت عرق میریخت از لوح جبینت چو گـوهـر بر جـمال نازنینت هـمـای روح بـیتو پـر نـدارد ریـاض زهـد بیتـو بـر نـدارد تو خـورشیـد هـمه افـلاکـیـانی که از رحمت چـراغ خاکـیانی دل لاهوتیت را درد و داغ است مزارت بی رواق و بی چراغ است شـما را از ولادت تا شـهـادت عطا و جود و احسان بوده عادت شما کـردیـد با دشـمن مـروّت شـمـا دادیــد فــرمــان اخــوّت شما بـودیـد و دریـای کـرامت شما کـردیـد بـر دلـهـا امـامـت شـمـا راه هـدایـت را نـمـودیـد شـما بـاب ولایت را گـشـودید شـمـا روشـنـگـر راهـیـد آری مـن الله و الـــی الـلّـهـیــد آری عـبـادت بـی شما امـضا ندارد اطاعـت بی شـما مـعـنـا ندارد شـما آیـات را تـعـبـیـر کـردید اطـیعـوالله را تـفـسـیـر کـردید تـأسّی بـر شما یـعـنی هـدایـت اطاعت از شما یـعـنی ولایـت شما دانید «میثم» هر چه بوده سر تسلـیم بر این خـاک سوده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
بـاز روزیِّ مـا غــم اسـت آقـا اشک با دیـده مـحـرم است آقا فـرصت گـریـه بـا امـام زمان بـاز امـشـب فـراهـم اسـت آقـا پای آن غصهها که خوردی تو من اگر جـان دهـم کم است آقا تــو عــزادار کــربـلا هـسـتـی تا که این عـالم، عـالم است آقا آری آری شـب عــزای شــمـا پــیــشــواز مــحــرّم اسـت آقـا تا قـیـامت به پـیـش چـشمانـت رأس بـر نـی مُـجـسّم است آقا چـشـم تو یاد کـربـلا دریـاست هـمۀ روزهـایت عـاشـوراست میروی یـاد کـودکـی از حال پـیـر کـرده تـو را غـم گـودال یــاد آن خــاطــرات بــارانــی شـده کـربو بـلا مـنا، ده سال با غرورت چه کرده مرد صبور؟ غـارت گـوشـواره و خـلـخـال داشت در بین خیمهها میسوخت پــدرت از خــجـالـت اطــفــال با تو گـفـته چه قـدر اسرار از دفـن آن پیکـری که شد پامـال وای از این اتـفـاق، هم بازیت پیـش چـشمـان تو شده بـیبـال کربلا، کوفه، شام در دل توست روضههای رقـیه قـاتل توست
: امتیاز
|